۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

چرا تشکل دیپلمه ها رژیم را به هراس انداخته بود

چون در این ویدیو پاسدار شمخانی در باره تظاهرات و تجمعات دیپلمه های بیکار و همینطور تظاهرات بر علیه حجاب اجباری صحبت میکند و از اینکه ترس رژیم را ازاینگونه حرکت ها که در ادامه میتوانست  به تهدیدی جدی برای فاشیسم خمینی منجر شود , بگوید ابائی ندارد , لازم دیدم که در موردی که خودم هم در ان نقش داشته ام , برای روشن شدن موضوع و همیطور انتقال تجارب ان دوران برای نسل قیام , توضیحاتی بدهم .
در سال ١٣٥٦ رژیم استبدادی شاه با یک میلیون دیپلمه بیکار مواجه بود که از خدمت اجباری سربازی مرخص شده بودند و دیگر نمیشد در جائی دیگر سرگرمشان کرد و چون رژیم شاهنشاهی از ایجاد کار برای آنها عاجز بود , زمانی که جرقه های اول انقلاب زده میشود , این نیرو با تمامی توان به ان ملحق شده و به لوکوموتیو انقلاب تبدیل میشود .
پس از پیروزی انقلاب مردم , این گروه هم به مانند بقیه بدنبال خواسته های اولیه خودش یعنی کار , است .
لطفا تا اینجا را به یاد داشته باشید , با مقدمه ای دیگر به این مطلب باز میگردیم ,
پس از انقلاب در دانشگاه فضای آزاد حاکم  بود و من به اتفاق عده ای دیگر در اطاق ٢٠٢ دانشکده فنی , دانشگاه تهران هفته ای یکبار جمع میشدیم , افرادی که در این مکان به گفت و گو بر سر مسائل مختلف میپرداختند , مربوط به سازمانها و جریانات فکری متفاوت بودند ولی در این نقطه متفق القول و مشترک بودند که در این مکان بدون هویت سازمانی شرکت داشته باشند .
 یکی از موضوعات مورد بحث که من بدلایلی اطلاعات خیلی زیادی در باره ان داشتم , مربوط به استخدام سی و شش هزار معلم بود که بودجه ان هم قبلآ تخصیص پیدا کرده بود , منتها رژیم در نظر داشت که از طریق مساجد , نیروهای وفادار به خودش را وارد مدارس کند , یعنی همان جاسوسانی که بعد ها به سرکوب دانش آموزان و معلمین شریف مشغول شدند ,
در همین اثنا یک آگهی در روزنامه چاپ شد که میخواست نزدیک به صد نفر معلم را با امتحان پذیرش انتخاب کند , و مبلغی هم برای هزینه این آزمون از آنها دریافت شده بود , برای این آزمون نزدیک به هفتاد و پنج هزار نفر ثبت نام کرده بودند و از آنجائی که فاشیسم خمینی لحظه به لحظه خودش را بیشتر , گسترش میداد , وادار کردن رژیم به انتخاب و استخدام ان سی و شش هزار نفر از طریق امتحان , راه را برای استخدام جاسوس از طریق آنها میبست .
در زمان پخش کارت ورودی , زمانی که متقاضی ها با این واقعیت  مواجه شدند , حاضر شدند که در ساختمان وزارت آموزش و پرورش در خیابان کیوان , نزدیکی میدان کاخ متحصن شوند , افراد متحصن  از گروههای مختلف و بعضی ها هم  کسانی بودند که به واقعیت ضد خلقی بودن خمینی هنوز نرسیده بودند , در طول این تحصن من دو بار دستگیر شدم و من را به کمیته مرکزی و فدائیان اسلام بردند و در بار  اول دستگیری یکی از دندانهایم هم با قنداق تفنگ شکسته شد .
نکته قبل توجه اینکه , بعضی از دوستان اتاق ٢٠٢ که از ماجرا با خبر شده بودند , برای کمک به محل آمده بودند که آنها هم دستگیر میشدند ولی نه در محل و نه در بازداشت کسی از رابطه ما با خبر نشده بود , به هر حال رژیمی که هنوز جای پایش بر خاک ایران خشک نشده بود , با گروه ضربت بسیار آموزش دیده به محل تحصن که نزدیک به پانصد نفر در آنجا بودند با گاز اشک آور دستی در محل در بسته هجوم آوردند و عده ای از متحصنین , روانه بیمارستان شدند .
ولی در طول تحصن , حمایت بسیار وسیعی از طرف دانشجویان و مردم شده بود که تمام منطقه مملو از جمعیت بود , به هر صورت به این شکل بود که این تشکل ایجاد شد و در ادامه به حمایت از جریانات دیگر هم پرداخت , البته فکر میکنم که دفتری که دوستان در اختیار داشتند , بعد از دو هفته به زور از آنها گرفته شد و خیلی زود رژیم به بهانه جنگ هر حرکت آزادیخواهانه , صنفی و دموکراتیکی را سرکوب و قلع و قمع کرد و سایه و سیاهی دیکتاتوری فاشیستی , همه جار را پر کرد
یکی از صحنه های فراموش نشدنی برای من زمانی بود که بعد از یک هفته پروسه این جریان , در راهپیمائی  نزدیک میدان فردوسی , کمیته ان محل به سمت ما تیر شلیک کرد و ما مجبور به فرار شدیم , در حین فرار با آنکه از کسانی که با من میدویدند , زیاد مطمئن نبودم که آیا توهم آنها نسبت به خمینی زدوده شده است یا نه , ولی به هر حال شعار مرگ بر خمینی دادم , و خوشبختانه همه ما این شعار را تکرار کردیم  . یعنی در یک پروسه زمانی با ماهیت رژیم ضد بشری آشنا شده بودند ,
اکنون بعد از گذشت سی و شش سال ماهیت ضد بشری رژیم برای همه نمایان است و هر تجمی و تحت هر عنوانی , راس اختاپوس آخوندی یعنی ولی فقیه ارتجاع و تمامی باندهایش از موسوم به اصلاح طلب و غیره را نشانه  میگیرد .
https://www.youtube.com/watch?v=ilJSk_c4k5g                                                           فرهاد علی پور